سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 154
کل بازدید : 314076
کل یادداشتها ها : 189
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

یه روز از دانشگاه پردیسان رفتیم به بوستان

من بودم وتعدادی ز دوستان

دو به دو می آمدیم به میدان

انروز استاد ریاضی از ما گرفت امتحان

میرقصیدیم وهلهله،شادی همه خندان

دو استوار از کلانتری 24 مهدیه آگاه شدند ز کار ما ناگهان

یک استوار شده بود در پشت درختی پنهان

ما را دستگیرو زپاسگاه کرد میهمان

دلاوری زترس دیگر نداشت هیچ تاب و توان

انقدر ترسیده بود که خیس کرد او تمام

آمد دید ما را افسر نگهبان

گفت استوارعلت دستگیری اینها راکن بیان

هر چه بود زراست ودروغ آورد بر زبان

ما هم قسم میخوردیم زپیامبر وبه کتابش قرآن

دلاوری میدوید وفرار می کرد زان میان

چشمانش سرخ شده بود اشک ریخت و او بود گریان

مادانشجو یان حسابداری ورودی 84دانشگاه آزاد

خدا دار یم بر یاد طولی نکشید که مارا کردند آزاد

 


  

دانشگاه آزاد قم می درخشد چون قَمر

کار میکند مهدی حاجی رضا تو هلال اِحمر

باقدو بالای بلند وهیکل قیطون

بعد الضهر کار میکنه تو تالار

____________________________

 دلم میشه واسه علیرضا محمدی تَنگ

توچهار راه غفاری جنب کیوسک راهنمائی می فروشه یاتاقان ومیل لنگ

به دانشجویان رشته حسابداری مرحبا آفرین

داره کتابفروشی توپاساژ قدس زین العابدین

______________________________________

می دهم سلامی به قزوین

اگر مردی ساعتی کنارِ اَفشار بشین

______________________________________________________________

سلام به دوستان قدیمی

به حفیظی،میره ای وسلیمی

___________________________________

یه چیزمیگم سِرّو رازِ

فرمانی داره تو 24 متری کاشانی کوچه 19 یک مغازه

کارش چاپ اعلامیه وفروش ورایت   CD غیر مجازِ

 

زینی وند معروف به سبیل

لُرِ کار میکنه سر میدون با فرغون وماله ویک دونه بیل

_______________________________________

توی سال 1387با این وضعیت گرونی

کار میکنه دلاوری تو سوهونی

پیدا میشه تو سوهوناش

آتا اشغال ویک مشته گونی

اگر نخری با اینکه دوستمی خیلی نادونی

_______________________________

امیری معروف به دائیه

اگه گفتی کجائیه؟ درسته اون بچ? فردوهستش

خیلی خوبه درس ومشقِش

می ره توالت میکشه سیفون

گلاب به روتون

انگار اومده باد و تیفون

_________________________________________________________________________________________________________

همه بگید چشم حسود کورِ

چشم جواهریان چه شورِ

_________________________________

ماشاء الله امسال قُم چه برفی بارید

میدونستی باربری داره روبروترمینال جاوید

فرستنده بار وفرستاد

افسوس گیرنده چیزی ندید

میگن جاوید بارو میدوزدید

 

احمد روزبه ومحمد سلیمی

مهربان وبا ادب وبا صفا با هم صمیمی

_____________________________________

محمد یوسفی اَژدر توکار خرید وفروش زمین

__________________________________ 

کار میکنه اکبر کاظمی بیمه بلوار امین

خوش تیپ، مهربان با ادب خیلی شیرین

بسکه خالی بندِ ، ترک می خورهِ دیواروزمین

________________________________________

کاراته کار حسین پاک

می ماله پوزهَحریف رو به خاک

________________________________________

دختران کلاس همه چون خواهرِ من

ولی چون من مَرد وشما ها همه زن

ترسیدم زحراست و نگفتم به شعرم زشما سخن

_____________________________________________

اگر من آقا کریمی وبیطرفان بدی کردیم زمانی

حلال کنید مارا ، ببخشید بگذارید به پای جوانی


  

 

این هم دست رنج یکی از بچه های حسابداری هستش....!

من اونو می شناسم!شما چطور ؟!! نظر بدید...

درصورت شناسایی درست جایزه دریافت کنید.....!!!

جایزه هرچی شما دوست دارید.............به به !


  

مردان از دو نظر بر زنان ترجیح دارند:‌اول اینکه دیرتر زیر بار ازدواج میروند. دوم اینکه زودتر میمیرند و راحت میشوند.

یک مرتاض هندی پس از 48 سال ریاضت کشیدن گول خورد و زن گرفت . وی قبل از مرگ وصیت کرد که روی سنگ قبر او بنویسند «زن گرفتن مشکل ترین ریاضت ها می باشد!!»

در یک نماشگاه عکس سه تابلو پهلوی هم حالا مختلفه مردی را نشان میدادند . تابلوی اول جوانی در حال تفکر و تعمق و بلاتکلیف - تابلوی دوم مردی را نشان میداد که به سر خود میکوفت و ناراحت و معذب بود تابلوی سوم مردی را نشان میداد در حال رقص و بشکن زدن و خیلی خوشحال و مسرور بود . شخصی که این سه تابلو توجه او را جلب کرده بود خیلی مایل بود فلسفه این سه تابلو را بداند . متوجه دانشمندی گردید که در آنجا حضور داشت از داشمند خواهش کرد که برای او درباره سه تابلو توضیحاتی بدهد . وی گفت : حالات مختلفه این سه تابلو خیلی گویا میباشد . تابلوی اول جوانی است که اطرافیان به او فشار آورده اند که ازدواج نماید و بلاتکلیف میباشد تابلوی دوم شخصی را نشان میدهد که ازدواج کرده و به دام افتاده است تابلوی سوم نشان میدهد که آقا خیلی ناقلا تشریف دارند و زن خود را  طلاق داده است .


  

زنجیر: بیان کننده زنی است که مرتب بیخ گوش شوهر، مادر، پدر، برادر، همکلاسی، استاد و ... جیر جیر میکند.

ارزن: معرفی زنی است که ... میزند. در ضمن صدای چهارپا نیست چون اگر منظور چهارپا بود که خودمان ذکر میکردیم!

زنگوله: معرفی زنی است که خیلی گوله و ازدواج با این افراد به مردان توصیه میشود، راحتی، زندگی، عشق، حال، ...

زن اوستا: زنی است که استاد دانشگاه است.

زن بابا: مامانی

زنیکه: زنی است که فقط یک ورژن از آن موجود است، بی همتا.

راه زن: راهیکه مخصوص زنان باشد، راه بسیار خطرناک.

زنهار: زنی که هار باشد، مرتب شوهر، همکلاسی و ... خود را گاز بگیرد.


  
حرفهای بچه گونه

 

بیسکوییت=بسکویت

ابگرم کن=اگبرکن

آدامس=آنداس

زلزله=زنزنه


  
v عشق خر

آهو خیلی خوشگل بود. یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟
آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسید: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم, این خیلی خره.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمیشه, تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: آبروم پیش همه رفته, همه میگن شوهرم حماله.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم, خونه ام عین طویله است.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: اعصابم را خورد کرده, هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.
حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت: از من خوشش نمی آد, همه اش میگه لاغر مردنی, تو مثل مانکن ها می مونی.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟
الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.
حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چی کارش میشه کرد.
نتیجه گیری اخلاقی: در انتخاب همسر دقت کنید.
نتیجه گیری عاشقانه: مواظب باشید وقتی عاشق موجودی می شوید عشق چشم هایتان را کور نکند.


  

سلام

امروز نمی خوام چیزی از دختر پسرهای ایرونی بنویسیم .

امروز سر کلاس مدیریت استاد خیلی از دست دانشجوها شاکی بود ، و طبق معمول دیواری کوتاه تر از من هم پیدا نکرده بود و دوبار می خواست منو از کلاس اخراج کنه و در بین درس تقریبا 15 ، 16 بار گفت آقای سلیمی پاشو برو بیرون . من هم که اصلا توی سرو صدا کردن کلاس مقصر نبودم از جام تکون نخوردم و بقیه پسرها هم از من طرفداری کردن . مخصوصا آقای بیطرفان که به قول خودش توی بازاریها اسم و رسمی داره و واسه من ریش گرو گذاشت . به هر حال کلاس پر بود از صدای پسرها که میگفتند : استاد ببخشیدش ، استاد بی خیال بشید و ... از اینجور حرفها . ولی یکی از دختر خانمهای کلاس هم این کار رو نکردن ، با توجه به اینکه استاد ما هم یه خانم بود . حالا خودتون بگید ما حق داریم در مورد دخترها(البته غیر دانشجو) این طور مطلب بنویسیم یا نه ؟!

راستی یه عذر خواهی هم از آقای میره ای( که همیشه در حال رفتنه ) و آقای حفیظی(که همیشه زیر میزه ) بدهکارم . چون عکسشون توی وبلاگ نبود .

یا علی مدد


  
عابر بانک

پسر ها :

با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک
کارت رو داخل دستگاه میذارن
کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن
پول و کارت رو میگیرن و میرن

دخترها :

با ماشین میرن دم بانک
در آینه آرایششون رو چک میکنن
به خودشون عطر میزنن
احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن
در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن
در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن
بلاخره ماشین رو پارک میکنن
توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن
کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون
دنبال کارت عابربانکشون میگردن
کارت رو وارد دستگاه میکنن
توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن
کد رمز رو وارد میکنن
?دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
کنسل میکنن
دوباره کد رمز رو میزنن
کنسل میکنن
دوست پسرشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه
مبلغ درخواستی رو میزنن
دستگاه ارور (خطا) میده
مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن
دستگاه ارور (خطا) میده
بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن
انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن
پول رو میگیرن
برمیگردن به ماشین
آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن
توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن
استارت میزنن
پنجاه متر میرن جلو
ماشین رو نگه میدارن
دوباره برمیگردن جلوی بانک
از ماشین پیاده میشن
کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم
سوار ماشین میشن
کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
آرایششون رو توی آینه چک میکنن
احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن
مندازن توی خیابون اشتباه
برمیگردن
میندازن توی خیابون درست
پنج کیلومتر میرن جلو
ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا انقدر یواش میره)
...


  

 

درس

دخترها: 

بعضی از اونا واقاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند

 بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...

یه عده ای هم هستند که به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد برای هم قصه بی بی چساره تعریف می کنند.

  و اما پسر ها:

یا درس نمی خونند یا وقتی می خواند بخونند باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه ...

 یه کم که درس  خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند

و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندند بلند میشند میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون  تموم میشه

حال ندارند برند  بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.

همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی

 


  
+ سلام سان بر شما مبارک سال خوبی داشته باشید. یه سری هم به ما بزنید






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ